مشاوره خانواده

ساخت وبلاگ

سلام.خسته نباشید. من دختری 24 ساله هستم .مشکل من رابطه ام با مادرمه. من برای دوران کارشناسی در تهران یعنی خارج از شهر خودم در یکی از دانشگاه های خوب تحصیل کردم و الان هم در همین تهران دارم کارشناسی ارشد می خونم. از همان زمانیکه دبیرستان بودم رابطه خوبی با هم نداشتیم و مدام بحث و دعوا. چیزی که من تا الان حس می کنم اینه که مادرم خیلی از اوقات که بهش احتیاج داشتم باهام نبوده و این کمبود محبتاش خیلی اذیتم میکنه.یا بلد نیست یا واقعا نمی خواد. تا جایی که اونقدر این چند وقت اخیر که خونه نبودم دیر به دیر تماس گرفته که وقتی چند شب پیش تا نیمه شب به خاطر حال بد بیمارستان بودم اصلا متوجه نشده هنوز.در ضمن با خواهر کوچکترم هم مشکل دارم چون گاهی از این اوضاع به نفع خودش سو استفاده می کنه و احترامی برای من قائل نیست و گاهی به خاطر شرایط درسی من حسادت میکنه. این جور مواقع من از مادرم انتظار دارم حد اقل بهش تذکر بده که باید احترام بزاره اما اون این کارو نمیکنه در حالیکه بیرون از محیط خونه ادمی هستم که همه دوستان و اشنایان برام احترام زیادی قائل هستن و من هم همینطور.وقتی خونه باشم اصلا احساس آرامش ندارم و ترجیح میدم دور باشم ولی گاهی اذیت میشم چون احتیاج به محبت مادرانه دارم. در ضمن من چون بچه اول بودم از اول خیلی از کارهام رو خودم انجام می دادم و ادم وابسته ای هم نیستم.برای حل این مشکل بایدچکار کنم؟

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 220 تاريخ : چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت: 19:26

سلام.خسته نباشید. دختری 24 ساله هستم که از 3 سال پیش در محل کاری که بودم پسری به من علاقه مند شد و بعد از 2 3 ماه که من اون محل رو ترک کرده بودم من را پیدا کرده بود و علاقش رو ابراز کرد. من تا اون موقع اصلا خبر نداشتم. اول من درخواست ازدواجشون رو رد کردم چون خودم قصد ازدواج نداشتم اما بعد از حدود 1 یا 2 ماه آشنایی به اصرار ایشان و اینکه من بعد از این مدت آشنایی تصمیم بگیرم ،ایشون از طریق خانواده اقدام کردن و مادر و خواهراشون برای آشنایی خونه ما اومدن. ایشون اون زمان نسبت به خیلی از همسناشون شرایط نسبتا خوبی داشتن سر کار میرفتن، اهل ورزش بودن و فعال و …اما شاید حقوقشون ان زمان برای زندگی متاهلی کافی نبود.من هنوز تصمیمم رو نگرفته بودم .میدونم که واقعا به من علاقه دارن و این رو از همون ابتدا با ابرها صحبت کردن با پدرم به من و خانواده ثابت کردن. با این رفتارهای هاشون من هم کم کم به ایشون علاقه مند شدم ، طوریکه واقعا عاشق هم شدیم . مشکلاتی در این آشنایی ها بین خانواده ها پیش امد از جمله خانواده ایشون میگفتن چون دو دختر هم دارن اینکه بخوان از نظر مالی از پس 3 ازداج بر بیان سخته و غیر مستقیم می خواستن صبر کنیم . خانواده من هم به همین دلیل میگفتن خانواده ایشون مخالفن وگرنه باید از نظر مالی ایشون رو پشتیبانی کنن.بعد از این مشکلات و اینکه بارها ما در این مدت تصمیم گرفتیم جدا بشیم و بعد از مدتی ایشون نتونستن و برگشتن و تحمل این شرایط برای من هم سخت بود ، ایشون بعد از یه مدت تغییر کردن و تصمیم گرفتن از نظر شرایط مالی بتونن به شرایط خوبی برسن هم از نظر پیشرفت کاری هم جنبه های دیگه و خیلی منطقی تر شدن.من هم از این شرد شدن ایشون نسبت به تلاش برای به هم رسیدن ما ناراحت بودم.توی این مدت طبق گفته خود ایشون و با موافقت من تصمیم گرفتیم با هم در ارتباط نباشیم تا در اینده شرایط ایشون بهتر بشه. من هم چون می خواستم درسم رو ادامه بدم این برای شرایط بهتری فراهم میکرد.اما در این مدت هم که تقریبا 1 سال شده هر 1 یا 2 ماه پیام میدن و به هر بهانه ای ابراز دلتنگی میکنن و من هم بسیار دلتنگ هستم و نمی تونم پاسخ ندم.حتی یک بار خواستن باز هم در ارتباط باشیم که باز هم به خاطر مشکلاتی که گفتم بعد از مدتی دوباره نشد. اما این همه دوری روی من تاثیر گذاشته و با وجود اینکه هنوز واقعا دوستشون دارم حس می کنم اگه دوستم داشت نباید اینقدر من رو معطل میکرد یا زمان هایی که بهش احتیاج داششتم تنهام میذاشت. اخرین باری که باز پیام دادن و ابراز دلتنگی کردن در جواب من که اگه خواستگاری داشتم منتظرش بمونم یا نه گفتن منتظر نمون. اگه قسمت باشه به هم میرسیم. این همه تغییر ایشون از یک ادم که حتی یه لحظه دوری از من رو نمی تونست تصور کنه و برای رسیدن به من هر کاری میکرد به ادمی که الان با وجود دلتنگی همچین حرفی میزنه منو گیج و سردرگم کرده. من حس می کنم خودش دوستم داره ولی منطقی تر شده و ترجیخ میده تا زمانیکه همه شرایطش عالی نیست دوباره جلو نیاد.من انتظار دارم اگه دوستم داره حداقل ازم بخواد منتظرش بمونم. واقعا نمیدونم باید چکار کنم. نمیدونم دوستم داره یا نه؟نمیدونم منتظر بمونم یا نه؟ چون واقعا در حال حاضر و تمام این مدت هیچ کس دیگه ای رو دوست نداشتم و رابطه خوبی که با هم داشتیم باعث میشه نتونم به راحتی ازش بگذرم.چون توی زندگی و ازدواج علاقه برای من خیلی مهمه و ایشون اینو به من ثابت کردن.

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت: 19:26

با سلام
من با نامزدم به مشکل برخوردیم و تقریبا در حال جدایی هستیم ولی یه مشکلی که هست اینه که پرده بکارتشو از دست داده و کسی نمیدونه و قراره برای پاک کرده اسم از شناسنامه ها اقدام کنیم ولی شنیدم باید نامه سلامت ارائه بده و ارائه نده پاک نمیشه حالا لطفا کمک کنید چیکار باید بکینم؟
در ضمن ایشون نامه سلامت از اول نگرفتن و بعدها هم پیش دکتر رفتن گفتن ضربه خورده ولی نامه سلامت نداده

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 29 دی 1394 ساعت: 19:29

سلام وخسته نباشید.
شوهر من وبرادرش توی کار شریک هستن حساب کتاب اوضاع کارشون با شوهر منه.ولی متاسفانه برادر شوهرم خیلی سوء استفاده گره در واقع هرچی بخواد خرج میکنه شوهر من به خاطر علاقش به خانوادش هیچ وقت چیزی نمیگه تازه پدر مادرش تشویقشم میکنن اونوقت ما بخوایم خرجی یا کاری اضافه برسازمان انجام بدیم دست شوهرم میلرزه.تاحالا به روی شوهرم نیووردم پیش خودم میگفتم مثل تف سربالا میمونه وقتی فایده ای نداره خوب چی بگم.
ولی الان وضعمون فرق کرده هم ما بچه دار شدیم هم اونا مال اونا دوقلو
حالا میخوان تغییر خونه بدن برن جای بزرگتر من مشکلی ندارم با این موضوع مشکل من کرایست که از جیب شوهر منم میره.
حالا تمام حرف من اینه که اون اگر خودش جدا کار میکردهیچ وقت این خرجارو نمیکرد.
واقعا نمیدونم چطور به شوهرم بفهمونم هرچی کار میکنن باید مساوی بینشون تقسیم بشه واسه یکی بیشتر نباشه واسه یکی کمتر.واقعا بحث راجع به این موضوع نتیجه ای داره یا نه.

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 28 دی 1394 ساعت: 19:20

با عرض سلام و خسته نباشید
من ۲۹ سالمه فرزند بزرگ خانواده هستم و یک خواهر ۲۵ ساله و یک برادر ۲۰ ساله دارم و در یک خانواده با سطح طبقاتی خوب بزرگ شدم و ۲ ساله که ازدواج کردم ٫ همسرم بسیار مرد خودساخته و مهربونی هست و فوقعلاده هم من رو دوست داره٫
متاسفانه من دوران کودکی و نوجوانی آرومی نداشتم ٫ تصاویری که از کودکی بیاد دارم بیشتر مربوط به دعواها و کتک کاریهای مادر و پدرم بوده تا شیطنت و بچگی و معمولا چیزی که به یاد دارم منزوی بودن و خجالتی بودنم حتی در جمع دوستان و همسن و سالان
در نوجوانی به خاطر منزوی بودن و آروم بودنم دوستی نداشتم و همین مساله باعث بوجود اومدن مشکل بین من و پدرم بود چرا که پدرم به زور کتک و اجبار میخواست که من به ورزش و دوستی با هم سن و سالانم در بیام که خب من هم چون اهل این چیزهای نبودم و نمیتونستم زور و اجبار رو بپزیرم تقریبا اکثر مواقع با پدرم مشکل داشتم
من خواهری دارم که ۴ سال از من کوچکتر و متاسفانه هیچوقت میانه ما خوب نبوده واقعا علتش رو نمیدونم چون من بسیار دختر آروم و سربزیری هستم و برای کسی مشکل یا حساسیتی ایجاد نمیکنم اما از همان دوران کودکی خواهر من با من سر ناسازگاری داشت تاجایی که هر کاری که من میکردم اون برعکسش رو انجام میداد مثلا وقتی من در دوره نوجوانی با پدرم مشکل داشتم خواهرم مدام کارهایی که پدرم دوست داشت و رو من حساس بود رو انجام میداد مثلا دوست بازیهای بیش از اندازه یا ورزش و پارک و آرایش (حتی وقتی که ۱۲ سال بیشتر نداشت)…و این موضوع با گذشت زمان بدتر هم شد و طوری شده که در حال حاضر من ۱ ساله که با ایشون قهر هستم.
در دوران جوانی (۱۸ سالگی به بعد)من به دختر خالم خیلی نزدیک شدم و ایشون جای خواهر رو برای من گرفتن طوری که برای هم جونمون رو هم میدیم٫در این دوران من رابطم با پدرم بهتر شد اما متاسفانه مشکلات پدر و مادرم کم که نشد خواهرم هم اضافه شد ٫ خواهرم به شدت دختر یاغی ٫ سرکش٫دوست باز ٫سرخود٫…شد و رفتارهای دور از انتظار و شان خانواده انجام میداد٫مثلا سیگار کشیدن٫دوست پسر خونه آوردن در مواقعی که کسی خانه نبود٫داد و بیدادو فحاشی وقتی به هدفش که عمدتا گرفتن پول بودو…که همیشه این مسائل یا با کتک کاری و فحاشی و پادرمیونی افراد فامیل ختم میشد یا خواهرم همیشه پای پلیس رو وسط میکشید تا اینکه پدرو مادر خسته من تصمیم گرفتن ایشون رو بفرستن هند برای تحصیل (البته با نظر پزشک مشاور)تقریبا پدرم ۱۰ سالی میشه که عادت بد کتک زدن ما رو کنار گذاشتن اما متاسفانه این عادت روی خواهر و برادرم تاثیر خودش رو گذاشه و حداقل سالی ۲ بار ما شاهد دعوا و کتک کاری این دو هستیم.
در ۲۱ سالگی دختر خالم به آمریکا مهاجرت کرد و این موضوع تاثیرات بدی رو روی من گذاشت:۱ تنها دوست و همدمم رو از دست دادم ۲ از دوستی با افراد دیگه میترسیدم که از دستشون بدم و به کل این موضوع رو کنار گذاشتم ۳ به مدت ۱ سال افسردگی گرفتم تا وارد دانشگاه شدم و شرایط روحیم بهتر شد
شرایط زندگیمون از وقتی که خواهرم به هند رفتن بهتر شد٫پدرم مرد بسیار مهربون و مردمی هست و تقریبا از زمانی که مشکلات خواهرم اضافه شد به هر مشاور و کتابی رجوع میکرد تا مشکلاتمون رو حل کنه
تقریبا ۴ سال پیش ما متوجه شدیم مادرم مشکلات عصبی روانی پیدا کردن یعنی زمان عصبانیت به هیچ عنوان نمیتونستن خودشون رو کنترل کنن و دائم پرخاشگری و خودزنی میکردن حتی ۲ بار خودکشی کردن الان در حال درمان هستن و دارو مصرف میکنند اما متاسفانه تا دکترشون دوز داروهاشون رو کم میکنه باز اون حملات بهشون دست میده
من با همسرم در محل کارم آشنا شدم خیلی به ایشون من علاقه داشتم(و احساس میکردم که ایشون هم به من علاقه دارن) اما از اونجایی که خیلی خجالتی بودم هیچ وقت به ایشون ابراز علاقه نکردم و ایشون هم همینطور تا اینکه من احساس کردم خیلی دارم اذیت میشم به همین خاطرعلارقم میل باطنیم محل کارم رو ترک کردم به مدت ۱ سال باز افسردگی به سراغم اومد (البته من در این دوران هیچ دارویی مصرف نمی کردم)تصمیم گرفتم همه چیزو فراموش کنم اما همیشه ته قلبم به یادش بودم
تا ۳ سال هیچ خبری از ایشون نداشتم تا اینکه بعد ۳ سال ایشون با من تماس گرفتن و علاقه و عشقشون رو به من ابراز کردن و این شروع رابطه دوستیه ما بود.در ابتدا من هم به یاد عشق قدیمم افتاده بودم و سراز پا نمیشناختم اما به مرور احساس کردم دیگه اون حسو علاقه رو ندارم (در این مدت ۳ سال من تمام عشقم رو نسبت بهش کشته بودم)بعد از ۳ ماه باهاش درمیون گذاشتم اما ایشون از من مهلت خواستن که دوباره سعی کنم٫متاسفانه هیچوقت اون حس عشق دیگه سراغم نیومد و من فقط به دلیل اینکه همسرم منو بسیار دوست داشت و پسر ایده ال و خوبی بود و از طرفی به خاطر شرایط سخت و بد خانواده به این رابطه ادامه دادم
۱ سال دوست بودیم ۱ سال نامزد و ۲ سال هم هست که ازدواج کردیم
ایشون فوقعلاده مرد باهوش مهربون و عاقلی هستن و خانواده بسیار فهمیده ای هم دارن البته پدرشون فوت شدن.تنها مشکلی که داشتن نبودن پشتوانه و کار بود که خب پدرم خیلی حمایت مالی کردن و سعی کردن در نبود پدرشون تنهاشون نزارن.
متاسفانه بعد ازدواج من متوجه شدم فوبیای رابطه جنسی(دخول) دارم و به هیچ عنوان نمیتونستم رابطه جنسی کامل داشته باشم (تا جایی که هرموقع میخوام سعی کنم به شدت فشارم افت میکنه و حالم بد میشه )متاسفانه ۲ ساله که به هر دری میزنم نمیتونم پیش متخصص زنان رفتم و معاینه شدم و هیچ مشکلی ندارم حتی داروی ارام بخش هم برام تجویز کردن اما هیچ تاثیری نداشته پیش مشاور هم رفتم تمریناتی رو به من دادن اما افاقه نکرده خود این موضوع برای من کابوس شده ٫در طول این ۲ سال همسرم خیلی صبوری کردن اما چند وقتیه که دیگه مثل گذشته رفتار نمیکنند البته در مورد رابطه جنسی ما رابطه خوبی داریم فقط دخول صورت نمیگیره ٫مدتیه که خیلی دارم اذیت میشم هم به لحاظ فیزیکی هم روحی به طوری که ناخودآگاه تو رابطم تاثیر گذاشته و خیلی میلم کم شده که همسرم از این موضوع خیلی گلایه میکنند و ناراحتند من هم حق رو به ایشون میدم اما واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی هم نزاشتم هیچ کس از این موضوع باخبر بشه و همه اینها داره منو اذیت میکنه
در اوایل نامزدی همسرم به من واقعیتی رو گفت که به کل نسبت به اطرافیانم به خصوص خانم ها بدبین شده ام ٫همسرم متوجه میشن که دختر داییم که متاهل هست و بچه هم دارد به ایشون نظر دارد و چون ایشون بسیار معتقد به اصول زندگی هستن تصمیم میگیرن با من در میان بزارن تا با این خانواده قطع رابطه کنیم اما از همان موقع من کلا نسبت به اطرافیانم بدبین و شکاک شدم و این موضوع بسیار منو به هم ریخت.
در این ۲ سال از لحاظ مالی اوضاع خوبی نداشتیم و همسرم به ناچار چندین شغل عوض کرده اما در هیچکدوم موفق نبوده من هم متاسفانه شغلی در زمینه رشته تحصیلیم پیدا نکردم و سراغ کارهای معمولی رفتم که چون در زمینه تخصصم نیستن نمیتونم تصمیم بگیرم و برم و هربار که جایی قبول میشم پشیمان میشم .همسرم بسیار افسرده و غمگین شده اند و این موضوع خیلی منو ناراحت میکنه
در حال حاضر احساس میکنم باز به دوران افسردگی برگشتم :
۱.شبها به شدت بدخواب میشم الان مدتهاست که تا ساعت ۶ یا ۷ صبح بیدارم و فکرو خیال میکنم.
۲.این احساسی که در من شکل گرفته در کارهای روزمره ام خلل وارد کرده به طوری که اصلا نمیتونم تمرکز به کاری داشته باشم و کارهای ساده روزمره رو پیش ببرم و فوقعلاده احساس ناتوانی و عجز دارم.
۳.نسبت به اکثر مسائل اطرافم بیتفاوت شدم و برام اهمیتی ندارن.
۴.هیچ وقت احساس شاد بودن نداشتم حتی زمانی که حالم خوب بوده چندین بار بررسی کردم که حتی همون موقع هم حس خوبی نداشتم و علتش رو نمیدونستم .
۵.همیشه یه غم بزرگ توی دلم هست که نمیدونم چیه و همه جا باهامه و احساس بدی بهم میده
۶.نسبت به هم سن و سالام وقتی خودم رو مقایسه میکنم احساس میکنم که خیلی باهاشون فاصله دارم ٫به طوری که بعد ازدواجم دائم خودم رو با تازه عروس ها مقایسه میکردم و کوچکترین شباهتی پیدا نمیکردم.
۷.همیشه احساس دلمردگی دارم
۸.هیچوقت از خودم راضی نبودم و مدام خودم رو محکوم میکنم
۹.اعتماد به نفسم بسیار پایینه و این باعث میشه اکثرا تو جمع ساکت باشم
۱۰.همیشه نسبت به همه چیز دو دلم و شک دارم حتی در کوچکترین کارها مثل خرید و همیشه هم از انتخاب های خودم ناراضی هستم.
۱۱.خیلی عصبی شدم و مدتیه سر کوچکترین مساله حتی بی اهمیت عکس العمل نشون میدم.
۱۲.مدتیه که سر کوچکترین چیزها تا مسائل مهم گریه میکنم و نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم.
۱۳.هیچ هدفی ندارم و نمیدونم اصلا چی برام مهم هست و این موضوع به شدت داره اذیتم میکنه
۱۴.احساس میکنم خیلی بی احساس شدم و هیچی خوشحالم نمی کنه
۱۵.مساله جنسیم خیلی داره اذیتم میکنه
۱۶.بسیار بی حوصله و بی انگیزه شدم
۱۷.از موقعی که با همسرم نامزد کردم نسبت به شخصی احساس خاصی پیدا کردم که باز مثل همه مسائلم سرکوبش کردم و بعد ازدواج خیلی به مشکل برخوردم چون دائم احساس میکنم اشتباه کردم که بدون عشق زندگیمو شروع کردم و شاید اگر با اون شخص ازدواج میکردم الان احساس بهتری داشتم.(البته هیچوقت هیچ ارتباطی صورت نگرفت چون هم خودم هم همسرم بسیار نسبت به این مساله معتقد هستیم اما الان هم احساس شخصی رو دارم که خیانت کرده چون مدام در فکر اون شخص و سرنوشتم هستم)
۱۸.همسرم بسیار مرد صبور و مهربون و عاقلیه اما به خاطر بی حوصلگی ها و رفتارهای سرد من ایشون هم صبرشون رو از دست دادن و مدام با هم جرو بحث داریم.
۱۹.چند وقتیه که انقدر زندگیم برام بی ارزش شده که گه گداری به فکر خودکشی میوفتم بعد دلم برای همسرم میسوزه و پشیمون میشم
(در طول این ۲۹ سال هیچوقت داروی افسردگی استفاده نکردم و اعتقادی به مصرفش هم ندارم چون تاثیراتش رو روی مادرم میبینم فقط گه گداری برای بیخوابی های چندین روزه قرص خواب مصرف میکنم)
ازتون میخوام کمک کنید تا از سردرگمی و این همه ناراحتی و اظطراب نجات پیدا کنم.خسته شدم…

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 28 دی 1394 ساعت: 4:35

با سلام به تمامی دوستان گرامی
بنده دانشجو مهندسی کامپیوتر هستم . نزدیک به یک ماه و نیم هست که به دختری در دانشگاه علاقه مند شدم . بع علت اینکه بنده پایبند به اداب و رسوم هستم هیچ ارتباط دوستی و اشنایی با این دختر نداشتم و تنها از طریق دانشگاه اطلاعاتی را از این خانم جویا شدم. در این تحقیقات متوجه شدم که ایشون هم همچین عقیده ای دارند و تنها راه درست را اقدام از طریق پدر و مادر(خانواده) می دانند. (دقیقا مثل من)
بنده بنا به رشته ای که دارم یک کلیپ کوتاه سه دقیقه ای برای هم صحبتی با پدر و مادر اماده کردم تا جریان فکری و نگاهم به زندگی را به آن ها بفهمانم. هنوز گفت و گویی با خانواده انجام ندادم چون نظر و فکر اونها این گونه هست که پسر باید در این زمانه به فکر اتمام تحصیل در مقطع کارشناسی باشه و بعد از اون یا ادامه تحصیل یا سربازی و بعد از اون کار کردن کسب در امد(دست به دهان رسیدن) بعد از اون داشتن خونه و زندگی و بعد امر ازدواج . این طور که خودم محاسبه کردم و خانواده می گند من باید در 30 سالگی ازدواج کنم . حتی جدیدا پدر و مادر این طور عنوان می کنند که الان ازدواج کردن بسیار بسیار بسیار اشتباه هست و اونهایی که ازدواج کردن پشیمون هستن.
پس من چی کار کنم؟
خداوندا شاهد باش که می خواهم به سنت مقدس پیامرت لبیک گویم و خودم را از لغزش های این دوره جوانی حفظ کنم اما عزیز ترین افراد زندگیم من رو یاری نمی کنند.
لطفا کمک کنید

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 23:17

با سلام
خانمی 27 ساله هستم و 4 سال می باشد که متاهل شدم.برادری دارم که یک سال از من بزرگتر بوده، بسیار زیاده خواه و خودخواه وتنبل می باشد، دانشجوی مهندسی دانشگاه سراسری بود ولی بعد از 8 سال کش دادن دوران تحصیل کارشناسی ناپایان دانشگاه را ول کرد سر هیچ کاری نمی رود و مرتب به پدرم فشار می آورد که خانه اش را بفروشد و سرمایه اش را به او دهد تا کار کند پدر هم به بهانه ها مختلف می خواهد که او را به کار دیگری تشویق کند، پدرم فرهنگی بازنشسته می باشد و خانه اش برایش منبع درآمد بوده از( اجاره خانه) ، از طرفی مخارج خود را دارد و بدهکار به وام های مختلف و از طرفی فشار های برادرم
حتی اقدام به خود زنی می کند و گاهی اوقات به شدت پدر و مادر را مورد اهانت و پرخاشگری قرار می دهد، با همسر من هم ارتباط خوبی ندارد و با اینکه با او یسیار مهربان است و کاری کرده که مادرهم ارتباطش با همسرم خوب نباشد، چه طوری می تونم به پدر ومادرم کمک کنم و شرایط را بهتر کنم
منون و سپاس فراوان

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 20:41

با سلام
خانمی 27 ساله هستم و 4 سال می باشد که متاهل شدم.برادری دارم که یک سال از من بزرگتر بوده، بسیار زیاده خواه و خودخواه وتنبل می باشد، دانشجوی مهندسی دانشگاه سراسری بود ولی بعد از 8 سال کش دادن دوران تحصیل کارشناسی ناپایان دانشگاه را ول کرد سر هیچ کاری نمی رود و مرتب به پدرم فشار می آورد که خانه اش را بفروشد و سرمایه اش را به او دهد تا کار کند پدر هم به بهانه ها مختلف می خواهد که او را به کار دیگری تشویق کند، پدرم فرهنگی بازنشسته می باشد و خانه اش برایش منبع درآمد بوده از( اجاره خانه) ، از طرفی مخارج خود را دارد و بدهکار به وام های مختلف و از طرفی فشار های برادرم
حتی اقدام به خود زنی می کند و گاهی اوقات به شدت پدر و مادر را مورد اهانت و پرخاشگری قرار می دهد، با همسر من هم ارتباط خوبی ندارد و با اینکه با او یسیار مهربان است و کاری کرده که مادرهم ارتباطش با همسرم خوب نباشد، چه طوری می تونم به پدر ومادرم کمک کنم و شرایط را بهتر کنم
ممنون و سپاس فراوان

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 20:41

با سلام
امروز متوجه شدم که برادر بزرگم با 38 سال سن و 14 سال زندگی مشترک و داشتن یک پسر 12 ساله و یک دختر 4 ساله با یک خانم بیوه که او نیز دو فرزند دارد به صورت موقت ازدواج کرده و قصد جدایی از همسر اولش را دارد. از شما خواهشمندم بفرمایید که نحوه برخورد با او باید چگونه باشد تا دست از این کار و تصمیم بردارد و به زندگی با همسرش ادامه دهد؟

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 198 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 20:41

سلام
من حدود 2 سالی است در اداره ای مشغول به کار هستم، همسرم از اول درمورد اینکه زن نباید پس اندار جدا داشته باشد اصرار داشت. اما من مخالف بودم حالا برای خرید هر چیزی نظرش اینکه من حقوق دارم و خودم خرید کنم حتی وسایل خانه. ولی من در قبال زحمتی که می کشم یک پس اندازی نیاز دارم ونمی دونم چی کار کنم داریم کم کم اختلافات و ناراحتی ها توی زندگیم بیشتر میشه . با کار کردن من مخالفتی نداره ولی می گه حقوقمونو باید بزاریم وسط و با هم خرج کنیم. از طرفی حقوق شوهرم خیلی خوب نیست که پس اندازی بشه فقط نمی خواد همه ی فشارا روی اون باشه. حتی حاضر نیست فسمتی از دارائی هاشو مثل خونه یا ماشین را به نام بکنه. لطفا منو راهنمایی کنید!
متشکرم

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 243 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 15:50

سلام. 27 سالمه حدود 2 ساله که عقد کردم ولی حتی یک بارم راجع به مراسم عروسی و مشخص شدن تکلیف زندگیمون صحبتی نشده با وجود اینکه خانواده خودم چندین بار بازگو کردند ولی از سمت مادر شوهرم جوابی دریافت نشد. من اوایل به زندگی مشترک و رفتن زیر یک سقف رغبت زیادی داشتم ولی طولانی شدن دوران عقدم منو نسبت به زندگی مشترک بی میل کرده و حتی چندین بار فکر جدایی به سرم زده. همسرم پسر خوبیه ولی متاسفانه دوستان زیادی داره و من روی این قضیه حساسم چون فکر می کنم همه ی خوشی هاش رو با دوستاش به دست میاره و منو به خاطر دوستاش نادیده میگیره.از طرفی هم مادر شوهرم دلش نمی خواد قدمی واسه پسرش برداره و فکر میکنه که هر کاری رو که انجام میده داره واسه غریبه انجام میده در صورتی که برادر شوهرم سال پیش رفت سر خونه زندگیش ولی مادر شوهرم بهترین عروسی رو واسه اونا گرفت و حتی منزل شخصی هم در اختیارشون گذاشت. نمیدونم شاید منو دوست نداره شاید بهتره که من نباشم تو زندگیه پسرش. مادر شوهرم با رفتارای نادرستش داره زندگیه منو به طلاق میرسونه .هر چند که منم دیگه خسته شدم و تحمل غرغر و تفاوت هایی که بین من و عروس بزرگش میذاره رو ندارم.لطفا منو راهنمایی کنید

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 15:50

من دختر دوم یک خانواده 6 نفره هستم.وضعیت اقتصادی مان درحالت معمولی است.من در بچگی به یکی از فامیل های نزدیکمون علاقه داشتم.ولی اون از وضعیت مالی بالایی برخوردار هس و مادر پدرش هم فک میکنم که به احتمال98% اگه اونم منو بخواد مخالفت کنه.اون داره تا شهریور میره خارج از کشور که بمونه دو سه ماه یه دفعه اونم شاییییید ببینمش.ما تو خونوادم راحتیم تاحالا چند دفعه برای تبریک عید و اینا منو بغل کرده.البته فک میکنم اونم کسیو داره الان در تهران مشغول به تحصیله.
در این گوشه و حوالی با پسری در ارتباط هستم یعنی به خودم گونجوندم که اگه با اونی که نمیتونم باشم با اون باشم که عاشقمه…این پسر واقعا حس میکنم عاشقمه چون بخاطر من سیگار و دوستا و بیرون گردی رو گذاشته کنار واقعا هیچوقت دنبال دختر دیگه یا چشم چرونی نبوده و خیلی هم رو من غیرتی هس….یعنی میره سرکار صبح بعد عصر اگه خواسته باشیم میریم بیرون وگرنه اون تو خونس و تو شبکه های اجتماعی باهم چت میکنیم و همه ی کارامونم رو به هم میگیم.
این پسر هممه ی خونوادش میدونن که منو داره و به منم گفته که با مادرم در جریان بذارم…خب منم گذاشتم و مامان منم فقط گفته خواهر بزرگت ازدواج کنه بعد تو و درباره ی بیرون رفتنمون هم درجریانه.البته مامان اونم در جریانه و من بصورت حضوری هم چند دفعه دیدمشون و اوشون هم بسیار منو دوس دارن و منو تحویل میگیرن.راستش پسر اول اون خونواده معتاد هس و این پسری که بامن رابطه داره 4-5 سانتی قدش از من کوتاه تره…بابای این خونواده هم یه کارخونه داشته که 6-7 ساله برشکست شده و الان یه کارگاه با پسرکوچیکیشون که بامن رابطه داره کار میکنن.بعضی وقتا به پسری که بامن رابطه داره رفتارای مناسبی باش نمیکنن کوچیکش میکنن بعضی اوقات و ازاین حرفا و این پسر خودش رو قوی نشون میده ولی تو خودش از خودش راضی نیست و میگه من قدم کوتاس و فلانم و این حرفا.راستش ما چند دفعه ای باهم رابطه ی جنسی هم داشتیم.
حالا این پسر اصرار داره که عقد کنیم درصورتیکه هنوز 18 سالمونه و اونم درحاضر داره کار میکنه که زندگی ایندمون از حالا تامین کنه و هدف پیشرفت هم داره.
واقعا منو گذاشته جای همه کسش…جای دوستاش خونوادش برادرشو اینا
فقط یه جا که میریم فقط اس میده و میخواد همش باهم باشیم.
گاهی اوقات به اون پسر فامیل نزدیکمون هم فکرمیکنم و میگم کاش اون بام بود که قدش هم بلند و خوب و هم از نظر مالی اوکی .
من و اون پسر الان همسن هستیم ولی اون خیلی سنش بیشتر میخوره و اقا هس.
اره دوسش دارم ولی بعضی وقتا از نق زدناش که کی بهم میرسیم و چرا خونواده ها قبول نمیکنن که تو این سن بیامو اینکه خیلییییییی غیرتیه و من تو خونواده ای بودم که کلا اورت بودیم و راحت.
نمیدونم با اینجور چیزاش کناربیام…همه میگن از دوست داشتنه زیادیه
ولی چطور باش رفتارکنم و چطور بگم ازدواج رو بندازه 2-3 سال دیگه
هنوز جونم واسه ازدواج حس میکنم
این پسراز حس دوست داشتن چیزی واسم کم نذاشته…دوسشم دارم فقط بعضی موقعها میگم کاش بلندتربود حداقل 5 سانت که هک قد باشیم.
البته اونم وضعیت مالیش تقریبا مثل ماس و داره تلاش میکنه که اون کارخونه رو سرپا کنه.
ازتون میخوام کمکم کنین علاوه بر جواب چیزهایی که گفتم بهم کمک کنین امید و انرزی بیشتر بهش بدم تا حداقل شادتر باشیم تو این رابطه.
یه دنیا تششششکر…شما با کمک به هم نوعانتون سطح فرهنگی جامعه رو بالا میبرین.
خداقوت
:)

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 257 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 2:38

زن و شوهر برای بهتر زندگی کردن کنار همیدیگه هستن من هر کاری از دستم برومده واسش انجام میدم کم نذاشتم از موقعی که نامزدیم واسه اینکه بتونیم زودتر جمو جور کنیم همش خونه مادرشوهرمم همه کارای خونه بامنه اما وفتی از سرکارمیاد انتظار نداره که حالم بد باشه یا اخم کرده باشم اگه احیانا حالم بد باشه کاری میکنه خیلی حالم بدتر شه میشه بارها بهش گفتم من اخلاقم اینجوریه انتظار زیادی ندارم فقط چند کلمه خوب بهم بگی حالم خوب میشه ولی همینم براش سنگینه . من وقتی دلخورم حتی نمیتونم تظاهر کنم که حالم خوبه. چندروزه حالم خیای بده لطفا راهنماییم کنین

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 211 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 2:38

من متولد سال ١٣٧٨ هستم و به دختري علاقه دارم كه پنج سال با من اختلاف سني داره(از من كوچكتره) ولي از خيلي لحاظ ها از جمله خانواده،زيبايي،ادب،اصالت،توانايي و … دختري واقعا ايده ال هست و خانواده ما با خانواده او رابطه ي دوستانه و تنگاتنگي داريم و احتمالش خيلي خيلي زياد هست كه در اينده اگر از او خواستگاري كنم جواب مثبت بشنوم.ولي من مدام نگران هستم كه نتونم او رو تصاحب كنم و به او برسم به همين دليل همواره سعي ميكنم تا به او نزديك بشم و نظرشو جلب كنم تا او هم همين احساس رو پيدا كنه و خدايي نكرده به كس ديگه اي علاقه مند نشه.من ميخوام بدونم ايا كار من درسته و اگر درست نيست چه كار بايد بكنم ؟

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 2:38

سلام خسته نباشید.
من 2 ساله ک از ازدواجم میگذره الان چند ماهی که شوهرم سرد شده. بد اخلاقی میکنه بهم توجه نمیکنه و من واقعا نمیدونم چیکار کنم. کارم شده گریه فقط. هرچی ازش میپرسم چته یا چرا اینجوری میکنی میگه من حرفی ندارم میگه من حرفی اسه گفتن ندارم.
فقط چند روز پیش برام ی یادداشت گذاشته بود ک نوشته بود من و زندگیمدنو دوس داره ولی چند وقته ک ب من بی میل شده و زنای آرایش کرده تو خیابونا میبینه تحریک مبشه.
من حاضرم برای اینکه زندگیم خوب بشه هرکاری بکنم ولی واقعا نمیدونم چکار کنم.
ددارم اغسردگی میگیرم دیگه.
خاهش میکنم کمکم کنید.
سپس

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 236 تاريخ : شنبه 26 دی 1394 ساعت: 2:17

با عضویت در

کانال تلگرام کانون مشاوران

@kanoonmoshaveran

Telegram-for-Android

علاوه بر دریافت مطالب جالب و مفید روانشناسی

از 10% تخفیف مشاوره

در مراکز برتر مشاوره ایران برخوردار شوید.

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 217 تاريخ : شنبه 26 دی 1394 ساعت: 2:17

سلام بنده با یک دختری ک جزو اقوام ما هستند دوست هستم ک کسی اطلاعی نداره و از بچگی اسم مارو هم بود و خیلی اعتماد داریم و راحتیم
ایشون یک برادر 4 سال بزرگتر دارن ک در بچگی 7 سالگی موقع خواب لمس میکردن از زیر و سال ها گذشت ک چند روز پیش متوجه شدم ک ایشون باز این کارو کرده ولی ن شدید و توی خواب ب صورت اشکار ک با مقاومت مواجه شد تا به خاطر رسیدن یکی از اعضای خانواده ختم بخیر شد. من نمیتونم وارد این ماجرا ها بشم و دخالت کنم چون ماجرا اینجوری کلا عوض میش برای ازدواج ما ( خانواده ها مذهبین ) ایشونم ب خاطر بیماری عصبی پدرشدن تمایل ب گفتن ندارن چون احتمال ناراحتی توی خانواده بیشتر میش و با مادرشونم رابطه صمیمی ندارن و میگن اکثرا حق ب داداشش میده و نمیگه و منم هی تاکید دارم ک کاریو انجام بده ولی مصمم ک کاریو نکن
لطفا راهنمایی کنید

- - , .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 233 تاريخ : شنبه 26 دی 1394 ساعت: 2:17